بالاخرم بابایی یعدازمدتها تونست مامانی رو راضی کنه که تا رسیدن ماه رمضون یه سفر چندروزه بریم اول از همه تصمیم گرفتیم بریم اردبیل و یه شب بمونیم تو خانه معلمش ویه نوک پاهم به شهر سرعین سربزنیم البته غافل نشیم از آب درمانی اونجا و اینکه پارسا بار دومش بود به سرعین میرفت ولی چون سال قبل فسقلی بود ترسیدیم ببریم آب گرم . امسال خود فسقل خان ما داوطلب بود چه قدر هم بهش خوش گذشت کلی بامامانی آب بازی کردی تازه این سرعین رفتن ما یه حسن دیگه داشت که پارسا جون من قربونش برم ازحموم رفتن بیزاربود وگریه میکرد الان دیگه خودش دوس داره تندتند بره حموم &nb...